کد مطلب:212939 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:272

بحث های تفرقه انگیز
خداوند متعال، براساس حكمت، همه مسایل زندگی بشری را یكدست و صد در صد واضح و بدیهی قرار نداده است و چنان كه قبلاً خاطرنشان ساختیم رشد و غوایت و هدایت و ضلالت و حق و باطل و بالاخره خوب و بد امور را گاهی مشتبه ساخته است هر چند كه موارد رشد بین و غوایت بین و به اصطلاح حق و باطل آشكار هم، كم نیستند. و همین معنا میدان آزمایش و امتحان انسان است و چنان كه در حدیث امام جعفر صادق علیه السلام آمده است آن خود یكی از فلسفه های بعثت پیامبران است.

از جمله نكاتی كه امام صادق علیه السلام در زمینه یكپارچگی جوامع، در زیر سایه ی انبیاءعلیهم السلام، هماهنگ با جدش امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه، یادآورده [1] دو نكته ذیل است:

1 - روشن نبودن حق و باطل و وجود ابهام و آمیختگی میان آن دو.

2 - منع از بحث و جدالهای بی حاصل كه نه تنها به نتیجه نمی انجامد بلكه آثار سوء نیز باقی می گذارد.

در مورد نكته نخست، مجلسی روایت می كند كه روزی مردی شامی با برخی شاگردان آن حضرت با تجویز و نظر خاص وی به بحث و سخن نشسته و نتیجه ای بسیار خوب و عالی گرفته بودند. امام خطاب به آن مرد شامی فرمود: «یا اخا اهل الشام ان الله اخذ ضغثا من الحق و ضغثا من الباطل فمغثهما ثم اخرجهما الی الناس ثم بعث انبیاء یفرقون بینهما فعرفهما الانبیاء و الاوصیاء، فبعث الله الانبیاء لیفرقوا ذلك...» [2] یعنی: ای برادر كشور شامی! خداوند پاره ای از حق و باطل را در هم كرده و در اختیار مردم گذاشته سپس پیامبران را برانگیخته تا آنها را از هم جدا كنند. خداوند حق و باطل را بطور كامل برای پیامبران شناسانده است و بعثت انبیاء برای تفریق و جداسازی حق از باطل در آن موارد اشتباه است... و اگر حق و باطل در همه موارد روشن و آشكار می بود، نیازی به بعثت انبیاء نمی شد.

نكته دوم: بحث و گفتگوی علمی و جدال پیرامون موضوعی عقیدتی آن جا كه روشنگر باشد و انسان را از كوره راههای پندار و توهم به سرچشمه زلال حقیقت برساند پسندیده و بسیار لازم است. «وجادلهم باللتی هی احسن...» النحل /125. یعنی: با حكمت و پند و اندرز نیكو و جدال احسن به راه پروردگارت بخوان كه او داناترست كه چه كسی گمراه است و كدام فرد بر شاهراه هدایت قرار می گیرد.

اما، همیشه و هر بحثی به نتیجه مطلوب نمی رسد و هدف را تامین نمی كند بلكه بعكس براساس عصبیت و پیش داوریهای جزمی، آتش لجاجت و خصومت دامن زده می شود و شكافها را فراختر و فاصله ها را زیادتر می كند. این جا است كه بحث و گفتگو نه تنها مجاز نیست بلكه احیاناً ممنوع می باشد.

در این جا یادآوری دو نكته حائز اهمیت است:

اول آن كه، بحث و مناظره برای گرفتن نتیجه مطلوب است. اما وقتی طرف مباحثه ابداً زیر بار سخن حق نمی رود، گفتگو با او چه فایده ای دارد؟

دوم از شاخی به شاخی شدن از شیوه های باطلی است كه برخی در مقام صحبت و مناظره، گرفتار آن می شوند و هدف آن است كه حق را نپذیرند.

سوم تاكید امام بر این معنا است كه حتی المقدور وحدت و یكپارچگی جامعه حفظ شود و با طرح بحثهای اختلاف انگیز كه فقط به كینه ها و دشمنیها دامن می زند جامعه را دچار تشتت نكنیم.

در پایان مقال، به داستان طنزآمیزی اشاره می كنم كه در عین حال نشانگر یكی از واقعیتهای غیر اجتماعی است. این قصه، روشن می كند كه همواره در اطراف و اكناف، شیاطینی وجود دارند كه معمولاً پیرو هیچ یك از طرفین دعوا نیستند، آتش بیار معركه خلاف اند و دامن زننده به شعله شقاق.

مؤمن طاق یكی از شاگردان و اصحاب امام ششم جعفر صادق علیه السلام با ابوحنیفه برخوردهایی داشته كه در كتب تاریخ و حدیث آمده است. از جمله: روزی مؤمن طاق، بر ابوحنیفه وارد شد. او به مؤمن گفت: چیزی راجع به شیعه شنیده ام.

مؤمن: آن چیست؟

ابوحنیفه: شنیده ام شما شیعیان، وقتی یكی تان مرد دست چپ او را می شكنید تا نامه عملش قهراً بدست راستش داده شود!

مؤمن گفت: ای نعمان! این را به دروغ به ما نسبت می دهند. لیكن از شما مرجئه هم به ما چنین رسیده: وقتی كسی از شما می میرد قیفی در دبر او می گذارید و یك سبو آب در آن خالی می كنید تا به روز قیامت تشنه نشود.

ابوحنیفه: «مكذوب علینا و علیكم » [3] یعنی: معلوم می شود بر ما و شما (فراوان) دروغ بسته اند.


[1] نهج البلاغه در اين زمينه، بسيار پربار است. رجوع كنيد به: نور علم، ش 36 ابعاد حق و باطل در نهج البلاغه از نويسنده.

[2] محمد باقر مجلسي، بحارالانوار،7م، 408، مؤسسه الوفاء، بيروت.

[3] همان،407.